پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:نظریه ی «نسبی بودن گزاره های دینی» برخاسته از چه دیدگاهی در معرفت است؟
پاسخ:پیش از پرداختن به پاسخ اصلی بهتر است ابتدا توضیحی درباره ی دو مفهوم «مطلق بودن» و «نسبی بودن» یک گزاره بیان کنیم:
مطلق بودن: مطلق بودن یک گزاره بدین معناست که انسان بتواند درباره ی مفاد آن اعتقاد جزمی منطقی(۱) داشته باشد، اعتقادی که در شرایط مختلف تغییر نکند.
نسبی بودن: نسبی بودن یک گزاره بدین معناست که انسان نتواند درباره ی مفاد آن اعتقاد جزمی ثابتی پیدا کند و نسبت به اشیاء و اشخاص مختلف، قابل تغییر باشد.
اساساً درباره ی اعتبار گزاره هایی که انسان به آنها علم پیدا می کند سه دیدگاه کلّی را می توان مطرح کرد(۲):
الف- دیدگاه قائلان به شک پذیری تمام گزاره ها: سوفسطاییان یونان باستان و نیز سایر فرقه های شکاک بر این نظرند که هیچ اعتقاد جزمی و یقینی برای انسان حاصل نمی گردد و هر چیزی قابل تشکیک است.
بحث گسترده درباره ی اندیشه این گروه و نقد آن از حوصله این مجموعه خارج است، ولی بطور گذرا باید گفت: این ادعا خلاف بداهت عقل و مخالف همه ی ادیان عالم است. و نمی توان باور کرد انسان عاقلی که از سلامت روانی برخوردار باشد مدّعی شود: من نمی دانم وجود دارم یا نه؟ یا بگوید: من نمی دانم سرم بالای بدنم قرار دارد یا زیر پاهایم؟!؛ در هر حال بحث از این اندیشه چندان مفید به نظر نمی آید.
ب. دیدگاه قائلان به شک پذیری تمام گزاره های ارزشی:(۳) این گروه نمی گویند در هیچ علمی گزاره ی یقینی و مطلق وجود ندارد زیرا بطور قطع در علوم تجربی و علوم عقلی و ریاضیات تا حدی گزاره های مطلق، یقینی و قطعی وجود دارند. ولی گزاره هایی که در علوم عملی -یعنی علوم ارزشی، دستوری و تکلیفی- به کار می روند همگی نسبی اند و در میان آنها گزاره ی یقینی و مطلق وجود ندارد.